سید بردیاسید بردیا، تا این لحظه: 13 سال و 8 روز سن داره

کوچولوی خوش اخلاق مامانی و بابایی

شیطنت های من توی بیستمین ماه زندگیم (2)

عاشق نون هستم اونم همه نوعش... اکثر مواقع باید یه تیکه نون دستم باشه  حسابی سحرخیزم و صبح ها بین ساعت 6 تا 7 بیدار می شم و حاضر و آماده جلوی درم تا با مامانی بریم مهد کودک. بعدشم تا مربیم و می بینم خودم و از توی بغل مامان پرت می کنم توی بغلش  حسابی با بابا جمشید بازی می کنم و کیف می ده  دوست دارم خودم غذامو بخورم و همه جا رو کثیف کنم. البته حتما هم باید با قاشق چنگال بزرگترا باشه ها   تازه نصف بیشتر به خورد پیش بند و صندلی غذا و لباسام می ره  تا از بیرون میایم هنوز مامانی لباسام و درنیاورده یه راست می رم سراغ ماشینام و شروع می کنم به بازی  خیلی خیلی انار دوست دا...
21 آذر 1391

شیطنت های من توی بیستمین ماه زندگیم (1)

خوب می خوام از شیطونی هام بگم که بعضی وقتا مامانی رو حسابی دیوونه می کنه. خیلی آتیش پاره شدم. یه کارایی می کنم که بیا و ببین. اول از همه این که مامانی برام یه سری فلش کارت و سی دی آموزشی خریده تا به خیال خودش من کلمات رو یاد بگیرم. اما من که اصلا خوشم نمیاد ازشون... همش پای pmc هستم و دلم می خواد فقط موزیک ببینم. اگه مامانی با کارت ها بیاد سراغم که اصلا محل نمی دم می رم توی اتاقم و در و می بندم . اگه هم cd رو برام بزاره نگاه نمی کنم.  اینجا داشتم موزیک می دیدم و تاب بازی می کردم که مامانی با خودش فکر کرده بود اگه الان برام cd رو بزاره منم می شینم و نگاه می کنم. اما شدیدا اشتباه کرده بود. منم پشتم و کردم. با انگشتام گوشامو گرفته...
21 آذر 1391
1